امام و ریزشهای انقلاب
قسمت اول
در مکتب سیاسی – اخلاقی امام خمینی (ره) در مبارزه علیه رژیم طاغوت، نه شیوة جبهه ملی(پارلمانتاریستی) جایی داشت و نه شیوه و حرکت مسلحانة گروههای چپگرا. ازاین رو، امام در قبل از انقلاب، حتی در سختترین شرایط، حاضر به ائتلاف با آنها نبود. امام در پاسخ به سؤال خبرنگار رادیو - تلویزیون آلمانی زبان سوییس – در سال 1357 – در مورد گفتوگو با کریم سنجابی به صراحت اعلام داشت: «من مسائل و مطالبی که داشتم و امکان ندارد یک قدم از آنها برگردم به ایشان گفتم و ما با جبهه خاصی ائتلاف نداریم. همة ملت با ما و ما با همة ملت هستیم و هر کس این مطالبی که ما داریم و عبارت است از استقلال مملکت با آزادی همه جانبه و جمهوری اسلامی که قائم مقام رژیم سلطنتی است. هر کس با اینها موافقت کند، از گروه ماست و از ملت است و اگر موافقت نکند، بر خلاف مصالح اسلام و ملت گام برداشته است و ما هیچ ربطی با او نخواهیم داشت و آنهایی که با ما موافقت کنند، ما هم با آنها همصدا خواهیم بود؛ لکن ربط خاصی با کسی نداریم.»1
امام به خوبی میدانست جبهه ملی، نهضت آزادی و دیگر عناصر موسوم به ملی – مذهبی اگر موفّق به ابقا و حفظ شاه در مقام خود نشوند، به یقین مردم و انقلاب را به سازش با آمریکا سوق خواهند داد. از این رو، قلباً با نخستوزیری شخص بازرگان موافق نبود.2 اما پیشنهاد شورای انقلاب را پذیرفت؛ ولی در آغاز نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان، رهنمودهایی ایراد کرد تا دولت موقت از خط اسلام و انقلاب و آرمانهایی که مردم برای به دست آوردن آن هزاران شهید و مجروح به انقلاب تقدیم کرده بودند، منحرف نشوند. امام فرمود: «جناب آقای مهندس مهدی بازرگان! بنا به پیشنهاد شورای انقلاب ... جناب عالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص، مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم تا ترتیب ادارة امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت دربارة تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم، جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید.»3
دولت موقت در مسیر حرکت خود و در گام نخست – بر خلاف نظر امام و مردم – با نگرشی کاملاً خطی و حزبی، تمامی اعضای کابینه خود را از وابستگان به نهضت آزادی و جبهة ملی انتخاب کرد و با نادیده گرفتن شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» به تشویق و حمایت از روزنامهها و سخنرانانی پرداخت که شعار «جمهوری دموکراتیک اسلامی» را سر میدادند. حضرت امام در واکنشی، خواستة هزاران هزار مرد و زنی را که در مقابل گلولههای رژیم شاه مطرح کرده بودند، اینگونه بیان کردند: «من رأی به جمهوری اسلامی میدهم،... نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد.»4
حرکت دیگر دولت موقت که با هدفی طراحی شده و بس خطرناک مینمود، حذف مردم و روحانیت از صحنة سیاست بود. آنان با این توجیه که وقت آن رسیده روحانیت به حوزههای علمیه و مردم به زندگی عادی بازگردند و زمینه را برای کار دولت موقت فراهم سازند، طلبکارانه و قیّم مآبانه برخورد کردند که گویی همه رشادتها و تلاش مردم به خاطر حاکمیت چند تکنوکرات بود که در مسیر پیروزی انقلاب، جز مبارزه پارلمانی و میتینگهای چند صد نفری(!) و باور به ابقای شاه و تغییر در ساختارهای دیگرِ ایران، هنری نداشتند.
امام تمام حرکات و سکنات دولت موقت را زیر نظر داشت، اما در صدد تضعیف آنان برنیامد تا شاید این دولت وظیفهای را که بر عهده دارد به سر منزل مقصود برساند. رفتار کاملاً ضعیف دولت موقت با حرکتهای تجزیهطلبانةعناصر باقی مانده از رژیم سابق و گروهکهای وابسته در مناطقی چون کردستان، خوزستان و گنبد، همچنین دخالت در امور قضایی و رأی دادگاه های انقلاب، تلاش برای جلوگیری از اعدام افرادی چون امیر عباس هویدا، عدم ایجاد تحوّل جدّی در ساختار اداری کشور و از همه نگران کنندهتر، اعتقاد به ایجاد رابطه با آمریکا در همة حوزهها، مردم را به شدت نگران آیندة انقلاب ساخت.
اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی، گویای این واقعیت بود که سازمان سیا در صدد برآمده بود تا با همکاری عناصری از دولت موقت، انقلاب را از مسیر اصلی خود خارج سازد. متن یکی از اسناد کشف شده چنین است: «از تهران 53166(به کفالت گلگروف) 31 اردیبهشت 58؛ ج. اقدام سیاسی اس. دی. راتر / 4 را هدایت کنیم تا تأثیری را که میتوان بر جناح مخالف سازنده داشته باشد به حداکثر برسانیم و ارزشهایی را که برای ما از لحاظ دادن خبرهای خارجی و عملیات مخفی دارد، به حداکثر برسانیم. در این رابطه تاکنون به ر/4 توصیه کردهایم که جبهه ملی را بیازماید؛ به شرط آنکه جبهة ملی موقعیت با نفوذی در اختیار وی بگذارد. ر/4 در جبهة ملی باید در راه ایجاد نیرویی که میانهرو و طرفدار آمریکا باشد، تلاش کند و در همان ضمن، مرتب دربارة تحولات گزارش بدهد. فعلاً قرارگاه به ر/4 پیشنهاد کرده که هم اکنون شروع به فعالیت تمام عیار سیاسی نماید. ما پیشنهاد کردهایم که او: الف) با احمد صدر حاج سید جوادی، وزیر کشور، ملاقات کند تا اطلاع بهتری درباره طرحهای دولت موقت برای انتخابات به دست آورد.»5
درگیری نیروهای انقلابی با دولت موقت و افشای روابط پنهان و آشکار دولت موقت با آمریکا، خشم مردم را دو چندان کرد و موجب بالا گرفتن اعتراضات مردمی شد. امام در این مقطع، بار دیگر بر اصلاح امور و ایجاد همدلی و مودت تا زمان آغاز انتخابات ریاست جمهوری تکیه داشت که مسئلة دخالتهای لانه جاسوسی آمریکا در تدارک کودتا و ایجاد آشوب و بلوا در تمام نقاط ایران، دانشجویان پیرو خط امام را بر آن داشت تا با فتح این دژ توطئه، پرده از سالوس مَنِشی لانه جاسوسی و دوستان آنان در دولت موقت برداشته شود. اشغال لانه جاسوسی در 13 آبان 1358 صورت گرفت و درست یک روز بعد از فروپاشی سنگر آمریکاییها، یعنی در روز 14 آبان، دولت موقت استعفا داد.
نکته قابل توجه در این مقطع از تاریخ انقلاب، استعفای دولت موقت بود، نه انحلال آن توسط امام و نکته دوم، عدم پیگرد قانونی و قضایی دولت موقت و برخی از اعضای آن بود که مظنون به جاسوسی، ارتباط با بیگانه، میدان دادن به ضد انقلاب در نقاط مختلف ایران و داشتن اندیشة براندازی بودند.6
مهربانی و رأفت و گذشت امام، شامل حال آنها هم شد، اما افسوس که بسیاری از آنان باز به توطئه و همسویی با دشمن ادامه دادند. اعتراف به خطا بودن انتخاب آقای بازرگان و اعضای موقت از سوی امام در پیشگاه مردم، یک رفتار اخلاقی از امام در سیرة سیاسی بود:
- از اول هم که ما – به حساب الزامی که من تصور میکردم – دولت موقت را قرار دادیم، خطا کردیم. از اول باید یک دولتی که قاطع باشد و جوان باشد، قاطع باشد، بتواند مملکت را اداره کند [قرار میدادیم] نه یک دولتی که نتواند. منتها آن وقت ما نداشتیم فردی را که بتوانیم، آشنا نبودیم [تا] بتوانیم انتخاب کنیم. انتخاب شد و خطا شد.7
محمدکاظم شریعتمداری
بوی رویارویی آقای شریعتمداری در مقابل نظام و امام، از همان آغاز نهضت در سال 1342 به مشام میرسید؛ چرا که حرکت سیاسی – اجتماعی آقای شریعتمداری به گونهای بود که حتی مورد قبول علمای سنّتی و روحانیت بیطرف هم نبود. در حدود 30 سال قبل از پیروزی انقلاب، هنگام ورود شاه به شهر تبریز، در حالی که بزرگانی چون آیت الله مدنی، خسروشاهی و دوزدوزانی حاضر به استقبال از شاه نبودند، وی در مدرسه طالبیه پذیرای شاه شد و طلبهای خود فروخته را وادار کرد تا با ورود شاه به این مدرسه، آیة نور را قرائت کند. ورود آقای شریعتمداری به قم و آغاز تثبیت مرجعیت وی از سوی دستگاه،<8>واکنشهای بسیاری را در پی داشت. موضعگیریهای جانبدارانه از دستگاه حکومتی شاه، تأسیس دارالتبلیغ به منظور کانالیزه شدن مسئلة تبلیغ و استقبال گرم از مسئولان رژیم، چهرة دیگری از وی و عملکردهایش در انظار علما و مردم به تصویر کشیده بود؛ تا جایی که در همان آغاز نهضت روحانیت، امام خمینی(ره) در سخنی نصیحتآمیز به او فرمود: «این راه که انتخاب کردهای برای شما روزی پیش خواهد آمد که هیچ کس نتواند از شما دفاع کند.»9
ارتباط بیت آقای شریعتمداری با عوامل ساواک: در مقطعی که یاران امام در کنج زندانها و تبعیدگاهها و زیر شدیدترین شکنجههای قرون وسطایی روزگار میگذراندند، از سختترین دوران روحانیت مبارز بود. تعدی، توهین و حتی ضرب و شتم یاران امام توسط طرفداران آقای شریعتمداری(حتی گاه در حضور ایشان) از خاطرات دردناک تاریخ روحانیت است؛ اما امام نه تنها علیه ایشان موضعی نگرفت، بلکه یاران خود را به مماشات و حفظ وحدت در حوزه فرا میخواند.
ارتباط بیت آقای شریعتمداری با ساواک، حتی تا زمان اوجگیری تظاهرات مردمی و نزدیک شدن صبح پیروزی نهضت حضرت روح الله ادامه داشت. در گزارش ملاقات یکی از عناصر ساواک با آقای شریعتمداری به تاریخ 1/7/1357 ضمن اشاره به مخالفت صریح آقای شریعتمداری با پایگاه نجف و نیز صیانت از تخت و تاج، آمده است: «سلام مرا به پیشگاه اعلی حضرت برسانید و به عرض برسانید که اعلی حضرت اطمینان داشته باشند همان مشکلاتی که امروز ایشان دارند، ما هم داریم... من صریحاً به آنها گفتم تمام تلاش من برای حفظ مقام سلطنت است و از آنها خواستم که به مَلِک حسن پیغام مرا بدهند و بگویند که ملک حسن به شاهنشاه قوت قلب بدهند که در مقابل مشکلات مملکتی استقامت بیشتری داشته باشد.»10
انقلاب به پیروزی رسید و امام با تمام بزرگمنشی خود از کنار همة موضعگیریهای آقای شریعتمداری و توهین و پردهدریهای اطرافیان و طرفدارانش گذشت؛ اما شخص آقای شریعتمداری و بیت ایشان به جای همراهی و همگامی با امت مسلمان و رهبری آن، موضعگیریهایی را بر ضد امام و نظام اسلامی به گونهای دیگر تعقیب کردند.
اسناد به دست آمده از لانة جاسوسی، از این مسئله پرده برداشت که عوامل جاسوسی آمریکا، از طریق چهار کانال با آقای شریعتمداری و بیت ایشان ارتباط برقرارمیکردند. شش سند بازخوانی شده و رشته رشته شده لانه جاسوسی آمریکا، نشان داد که بیت آقای شریعتمدرای توسط این کانالهای ارتباطی، در صدد روی کار آوردن دولتی موافق با سیاستهای آمریکا در ایران و براندازی نظام بودهاند. اولین کانال ارتباطی آقای شریعتمداری، فردی به نام «باروز» بازرگان آمریکایی بود که پس از چندی، از گردونه جاسوسی حذف شد و جای خود را به طور غیر مستقیم، به فرد دیگری به نام «سرتیپ فرازیان» - از اعضای سابق ساواک – با رمز «اس. دیجانوس/13» داد. نفر سوم، جاسوسی ایرانی به نام منوچهر نیکپور، با اسم رمز «اس.دی.بپ/1» بود. همچنین یک سرمایهدار فراری به نام «علیاکبر شهلو» که جلسات هفتگی با شریعتمداری برپا میکرد، عامل دیگر شبکه جاسوسی بود؛ اما کانال اصلی ارتباط با شریعتمداری، جاسوسی به نام «اس.دی.ولید/1» بود که در تاریخ دهم اردیبهشت سال 1358 پیام دوستی آمریکا را به وی ابلاغ کرد.11
فرزند آقای شریعتمداری(حسن) در تاریخ بیستم خرداد همان سال با «گلگروف» - کفیل قرارگاه سیا در تهران – دیدار کرد.12 علاوه بر آن، گفتوگو و ارتباط وی با احمد صدر حاج سیدجوادی(وزیر کشور وقت) و نیز تیمسار جم در لندن برای تغییرات در ایران،13 نظام نوپای اسلامی را با چالشی جدی روبهرو میساخت.
ارتباطات پنهان و ارائه پیشنهادی برای کمک مالی به آقای شریعتمداری توسط سازمان سیا14 و معرفی او به آمریکا به عنوان بهترین امید تجارت آمریکا در ایران15 موجب شد تا شریعتمداری، در محافل خصوصی در برابر امام موضع تهاجمی بگیرد؛ اما امام با بزرگمنشی و تدبیر از کنار سخنان وی میگذشت.
حجت الاسلام ری شهری در کتاب خود، به نقل از آقای علیمحمد بشارتی، وزیر اسبق کشور مینویسد: «در تابستان سال 1358 هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم، گزارشی داشتم که آقای شریعتمداری در مشهد گفته است: من بالاخره علیه امام اعلام جنگ میکنم. خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارشی، خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرش پایین بود و گوش میداد. این جمله را که گفتم، سر بلند کرد و فرمود: اینها چه میگویند؟ پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق میشویم. در اینجا حکومت اسلامی تشکیل میدهیم و پرچم را به صاحب پرچم میسپاریم. پرسیدم: خودتان! امام سکوت کردند و جواب ندادند.»16
تأسیس حزب خلق مسلمان برای رویارویی با حزب جمهوری و درخواست از آمریکا برای کمک به حزب خلق مسلمان17 و حرکتهای تجزیهطلبانة این حزب که به تصرف صدا و سیمای مرکز تبریز و نیر گروگان گرفتن چند ساعتة شهید مدنی و ایجاد آشوب در قم انجامید، از دردناکترین لحظات عمر امام بود که از آن به «مصیبتی بزرگ» یاد کرد و از یاران خود خواست تا در صورت مشاهدة پاره کردن عکسها و توهین به شخص او، هیچ واکنشی از خود نشان ندهند. این رخداد در قم به گونهای بود که بسیاری از مردم انقلابی، دستانشان در جیبشان بود و سیلی و کتک را به جان خریدند و در برابر هجوم چماقداران تنها به این جمله بسنده کردند که امام امر به سکوت کردهاند و ما تکلیفی جز سکوت نداشته و نداریم.
درایت، عفو و اغماض امام موجب شد تا نه تنها آشوبِ حزب خلق مسلمان پایان یابد، بلکه بسیاری از طلّاب و فضلای آذریزبان و جوانان احساسی، متوجه تفاوت مشی اخلاقی امام و حرکتهای غیر اخلاقی برخی مدعیان حامی بیوت مراجع شده و به دامان انقلاب و آغوش مردم همیشه قهرمان تبریز و خطّة خون رنگ و ولایتمدار آذربایجان باز گردند. امام بار دیگر برای حفظ وحدت، عدم تنش در حوزة علمیه قم و احترام به آن دسته از مقلّدین آقای شریعتمداری که از واقعیتهای پشت پرده بیخبر بودند، از این مقطع نیز گذشت کرد و چشمپوشی نمود.
ابوالحسن بنیصدر
امام با انتخاب بنیصدر به ریاست جمهوری موافق نبود؛18 اما در اخلاق سیاسی امام، اِعمال نظر در روند قانونی کشور جایی نداشت. او میتوانست به صراحت مکنونات قلبی و نگاه عالمانه و عارفانه خود را نسبت به شخصیت اخلاقی و سیاسی بنیصدر بازگو کند و مانع پیروزی او در انتخابات شود؛ اما هیچگاه نظر شخصی خود را به مردم تحمیل نکرد.
امام در بیمارستان قلب، هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری به بنیصدر، مطالبی را بیان کرد که در حقیقت، منشوری «اخلاقی – سیاسی» برای همة کسانی بود که در صدد بودند وارد حوزة سیاست شوند؛ امام در بیاناتی کوتاه اما جامع و صریح با استناد به حدیث شریف «حب الدنیا رأس کلّ خَطیئة» از مسئولان خواست تا با پرهیز از غرور، برای اعتلای اسلام و ایران، پرهیز از تفرقه، پرهیز از انزوا و عزلتگزینی در صورت اختلاف و دل نبستن به ابرقدرتها تلاش کنند و راه سعادت و صلاح خود و مملکت را در پیش گیرند:
- من یک کلمه به آقای بنیصدر تذکر میدهم که آن یک کلمه، تذکر برای همه است: «حب الدنیا رأس کلّ خَطیئةٍ».هر مقامی که برای بشر حاصل میشود؛ چه مقامهای معنوی و چه مقامهای مادی، روزی گرفته خواهد شد و آن روز هم نامعلوم است. توجه داشته باشند همه کسانی که برای بشر خدمت میکنند، کسانی که دارای مقامی هستند، دارای پستی هستند، که مقام، آنها را مغرور نکند؛ مقام رفتنی است و انسان در حضور خدای تبارک و تعالی ماندنی است. من از آقای بنیصدر میخواهم که ما بین قبل از ریاست جمهور[ی] و بعد از ریاست جمهور[ی] در اخلاق روحیشان تفاوتی نباشد. تفاوت بودن، دلیل بر ضعف نفس است و من از همة کسانی که در مقامی هستند – چه مقامهای کشوری و چه مقامهای لشکری – میخواهم که به مقامات خودشان مغرور نباشند و در راه اعتلای اسلام و اعتلای ملت مسلمان و اعتلای کشور ایران کوشا باشند. و این طور نباشد که به واسطة تقدم و تأخّر یک نفر یا چند نفر، موقتاً اسباب این بشود که کنارهگیری کنند و یا خدای نخواسته مخالفت و کارشکنی. از خداوند تعالی مسئلت میکنم که همة ما را به راه خدا، به راه راست هدایت کند و از گرایش به شرق و غرب حفظ کند و از خوف از ابرقدرتها حفظ کند.19
امام با آگاهی از شخصیت اخلاقی و سیاسی بنیصدر، ملاک اعطای نمایندگی فرماندهی کل قوا به او را درک وضعیت حساس و جنگی کشور و دلسوزی نسبت به فرزندان ارتشی، بسیجی و سپاهی خود قرار داد و این سِمَت را برای هماهنگیهای لازم و پشتیبانی از رزمندگان به وی واگذار نمود.
امام که میدید بنیصدر ساز جدایی از مردم و مسئولان را به صدا درآورده است، در حرکتی دلسوزانه و اخلاقی، تلاش خود را برای باورمند کردن بنیصدر به خاستگاه مذهبی و مردمی او نمود. همو در سخنانی از بنیصدر چنین یاد کرد: «آقای بنیصدر از خارج نیامده تحمیل به شما بشود. یک قدرتی نداشته است که آن قدرت را به شما تحمیل بکند. یک نفر آدم مثل همة شما بوده، بدون اینکه قدرتی داشته باشد، لکن بیان کرده، صحبت کرده، مردم را متوجه کرده، مردم به او رأی دادهاند. این از ملت است؛ وقتی یک چیزی از ملت شد، همة ملت همراهش هستند.»20 امام همچنین در جایی دیگر بنیصدر را برادر مردم و مردم را برادر و پشتیبان وی خواند و فرمود: «رئیس جمهور با ادنی شخصی که در ایران زندگی میکند، برادر است و مردم با هم برادرند و پشتیبانی میکنند.»21
وقتی امام میدید بنیصدر در حساسترین مقطع تاریخی انقلاب و شکلگیری اولین قوة مجریه، روحیة منیّت و حرکتهای خودمحورانه دارد، اما باز هم سخنان پدرانه خود را برای اصلاح او و حفظ مسیر انقلاب ادامه میداد و مردم را به همکاری دعوت میکرد: «رئیس جمهور از خود شماست و همه خدمتگزار به این ملت هستند.»22
گرفتار آمدن بنیصدر در حلقة گروهکهای معارض اسلام و انقلاب و نیز نفوذ و تأثیرگذاری ملیگراها بر شخصیت وی، امام را بر آن داشت تا در رهنمودهای خود، ضمن اشاره به ضربات وارد شده به اسلام و ایران توسط ملّیگراها، خواهان جلوگیری از ورود آنان به کابینة بنیصدر شد.23
توهین و تخریب یاران صدیق امام و ترور شخصیتی آنان توسط روزنامههای لیبرال، در کنار ضرب و جرح نیروهای حزباللهی توسط عناصر سازمان منافقین، امام را بر آن داشت تا به عنوان وظیفة شرعی و اخلاقی به دفاع از یاران خود برخیرد؛ حتی در این راه توهینهایی هم به خود وی میشد که امام مهر سکوت بر لب میزد و تحمل میکرد.
- من آقای خامنهای را بزرگش کردم، من آقای هاشمی را بزرگ کردم، من آقای بهشتی را بزرگش کردم.24
برکناری شهید صیاد شیرازی از فرماندهی، فشار بیامان بر نیروهای حزباللهی در نقاط مختلف ایران و حاکم کردن روح غوغاسالاری بر جامعه، یاران امام را که بر صبر و تحمل در دوران مبارزه شهره بودند، واداشت تا دیگر خاموشی را به صلاح ندانند. نامة دردمندانه شهید بهشتی به امام و نشستهای یاران دیگر امام با وی، هرگز تأثیری در تصمیم امام نگذاشت.